عاشقان را کار نبوَد با وجود
عاشقان را کار نبود با وجود
عاشقان را هست بی سرمایه سود
بال نی و، گِرد عالم می پرند
دست نی و گو ز میدان می برند
آن فقیری کاو ز معنی بوی یافت
دست ببریده همی زنبیل بافت
عاشقان اندر عدم خیمه زدند
چون عدم، یک رنگ و نفس واحدند