خرید کتاب و مطالعه
یکی از دوستان عزیز دو سوال درباره کتاب و مطالعه پرسیدهاند یکی این که با توجه به علاقهای که به کتاب داشتهاند کتابهای زیادی را خریده اند و الان مقدار زیادی کتاب نخوانده دارند و این، نوعی عذاب وجدان یا احساس عقب ماندن از برنامه را برایشان ایجاد کرده است چگونه می توان این مشکل را حل کرد؟
و سوال دوم این که مطالب بسیاری از کتاب هایی که خوانده اند در ذهنشان نمی ماند گرچه نکات مهم را نشان می کنند یا خلاصه برداری می کنند در این باره چه باید کرد؟
در مورد سوال اول یعنی تعداد زیاد کتاب های نخوانده باید گفت برای یک نوجوان و جوان خوب است که در زمینه های متعدد و گاه بی ارتباط یا متضاد مطالعه داشته باشد مثلاً شخص، هم رمان و نمایشنامه میخواند هم متون مذهبی و دینی هم مطالب مربوط به علوم تجربی. در هر زمینه هم ممکن است از نویسنده های مختلف از شرق و غرب دنیا کتاب بخواند.
در سنین جوانی این مطالعات متعدد نه تنها بد نیست بلکه توصیه هم می شود و برای آن که شخص بتواند از وقت خود بهتر استفاده کند، استفاده از تکنیک های تندخوانی میتواند بسیار کارآمد باشد.
در کنار آن، تکنیک های مدیریت زمان. به طوری که وقت های تلف شده خود در مهمانیها و صفهای اتوبوس و غیره را بتوانیم احیا کنیم.
امروز با رایج شدن کتاب های صوتی می توانیم از اوقاتی که در خودرو یا قطار هستیم بهتر استفاده کنیم اندک اندک که سن ما بالا میرود در می یابیم که سمت و سوی علاقه و نیاز روحی ما به چه سوئی هست لذا به تدریج حوزههای مطالعاتی خود را جهتدار میکنیم و شروع می کنیم به تخصصی کردن مطالعات خود مثلاً ممکن است یک نفر احساس کند به علوم پایه علاقمند است پس دیگر هر کتابی را نمی خرد و نمی خواند بلکه آنچه را مربوط به علوم پایه است دنبال می کند شخص دیگری ممکن است در یافته باشد به تاریخ علاقمند است لذا در این زمینه شروع میکند به مطالعه تخصصی شخص دیگری در مورد ادبیات و دیگری در مورد سینما و همین طور ی آخر.
این تخصصی شدن مطالعات، باعث می شود از تشتت ذهنی ما کاسته شود و در درک و حفظ مطالب موفقتر باشیم پس یکی از پاسخها به سوال دوم میتواند این باشد: برای آن که مطالب مدت زمان بیشتری در ذهن ما بماند لازم است که آن مطلب جزو حوزه علاقه و تخصص ما باشد.
به عنوان مثال من به ادبیات عرفانی علاقمندم اگر کتاب تاریخ بخوانم شاید مطلب زیادی از آن در ذهنم نماند گرچه در حین مطالعه از خواندن آن کتاب تاریخی لذت برده ام ولی بعد از مدتی فراموش می کنم. این، چیز بدی نیست و از این بابت نباید خود را سرزنش کنیم وقتی که شما در حوزه خاصی مطالعه میکنید، با تعداد آثار محدودی مواجه هستید ولی وقتی حوزههای متعددی را برای مطالعه در نظر بگیرید تعداد کتاب های قابل مطالعه زیادتر می شود و هم وقت زیادی از شما طلب می کند و هم باعث تشتت افکار شما می شود.
پس به طور خلاصه باید گفت روال مطلوب آن است که در سنین جوانی مطالعات ما در شاخههای متنوع باشد اما لازم نیست عمیق باشد به تدریج که سنمان بالا میرود، حوزه مطالعاتی خود را عمیق تر و تخصصی تر می کنیم. اگر اکنون در سنی هستید که حوزه توانمندی و علاقه خود را شناخته اید می توانید با خیال راحت و بدون عذاب وجدان همه کتابهای خود را که در سایر حوزه ها هستند به دیگران اهدا کنید یا بفروشید.
اصولاً باید در نظر داشت که کتاب زیاد داشتن یا کتاب زیاد خواندن خودش بی نفسه نه قابل توصیه است و نه مطلوب. چرا که زندگی واقعی در بیرون کتاب و سایت و گوشی جریان دارد شما اگر صد کتاب درباره باغبانی بخوانید و چندین سایت و پیج اینستاگرامی را در این باره دنبال کنید در نهایت برای آنکه محصول کشاورزی مثل گندم یا بادام داشته باشید باید بروید دانه مربوطه را بکارید آبیاری و مراقبت و برداشت کنید. عین همین داستان در مورد آشپزی و خیاطی و ساختمان سازی هم جریان دارد و از همه مهم تر، این داستان در مورد خود ما یعنی انسان هم مصداق دارد.
من انسان یک موجود واقعی هستم. مثل گندم یا بادام من در حین مطالعه کتاب یا دنبال کردن سایت ها و پیچ ها نمی توانم با خود حقیقی خودم ملاقات بکنم. خود حقیقی من در هیچ کتاب و پیجی نمیگنجد. تنها زمانی که به صورت واقعی و نه ذهنی با خودم مواجه شوم می توانم به کشف و شناخت خودم برسم.
اگر اینطور است، پس مطالعه چه فایده یا ضرورتی دارد؟
مطالعه، می تواند ما را برای آن کار عملی (کاشتن دانه گندم یا تعامل درونی و خودشناسی) آماده کند و موانع مسیر را به ما بشناساند. صرف دانش آن کافی نیست. آن دانش باید به عمل و بینش منتهی شود پس نگران نباشید که کتابهای زیادی هست که نخوانده اید. چون اصلاً قرار نیست و مطلوب نیست که کتاب های زیادی را بخوانیم بلکه در هر زمینهای کتاب، باید بتواند ما را برای جنبه های واقعی و عملی آماده کند. راه و موانع مسیر را به ما بشناساند.
البته این موضوع در مورد کتابهایی است که برای یافتن یک راهکار آنها را مطالعه میکنیم مثل کتاب های علوم تجربی روانشناسی یا مذهبی. اما در مورد کتاب هایی که آنها را صرفاً برای وقتگذرانی یا لذت، مطالعه میکنیم دست ما باز تر است. می توانیم بدون عجله و احساس کمبود وقت کتاب های مورد علاقه خود را بخوانیم. نگران به خاطر سپردن مطالب هم نباشیم چرا که در حین مطالعه لذت آن را چشیده ایم.
اما درباره سوال دوم چه کنیم که مطالب، بیشتر در ذهن ما بماند و کمتر فراموش کنیم؟
در کلاس ها و تکنیک های تندخوانی به این موضوع هم پرداخته می شود. این که چگونه مطالعه کنیم که هم سرعت بالاتری داشته باشیم و هم فراگیری بیشتر.
الان درباره کتاب های درسی که در نهایت باید امتحان بدهیم صحبت نمیکنم در مورد کتابهایی حرف میزنم که بر اساس علاقه خود آنها را مطالعه میکنیم.
مهم ترین نکته آن است که بتوانیم با روح کتاب ارتباط برقرار کنیم روح کتاب یعنی مقصود نهایی و اصلی که نویسنده برای آن این کتاب را به نگارش درآورده است به عنوان مثال نویسنده کتاب تئوری انتخاب خواسته است بگوید انسان موجود انتخاب گری است و اگر می خواهید انتخاب های شما یا دیگران تغییر کند راه اجبار به نتیجه مطلوب نمی رسد. باید حوزه آگاهی فرد تغییر کند. یا در مورد کتاب وضعیت آخر، روح کتاب آن است که ما در دوران کودکی احساس «من خوب نیستم» را انتخاب می کنیم و این در طول عمر، همه زندگی ما را تحت تأثیر قرار می دهد. ما می توانیم این انتخاب را تغییر دهیم، به این ترتیب در مورد سایر کتابها حتی قرآن و نهجالبلاغه هم میتوان روحی در نظر گرفت و به دنبال کشف آن روح باشیم هدف نویسنده، معمولاً آن است که ما را با آن روح مرتبط کند نه آنکه جزئیات مطالب در ذهن ما بماند.
نکته بعدی، آن است که در بالا گفته شد. وقتی حوزه مطالعات ما تخصصی شود فراموشی هم کمتر می شود چراکه تکرار مطالب بیشتر رخ می دهد مثلاً من در حوزه کاری خودم یعنی انسان شناسی، کتاب های دکتر وین دایر را مطالعه می کنم وقتی که به سراغ کتابهای استفان کاوی یا اریک فروم میروم بعضی از مطالب وین دایر برایم تکرار میشود. این تکرارها باعث میشود مطالب قبلی بهتر برایم روشن شود و ماندگارتر شود. نکته سوم این است که علاوه بر نشان کردن و خلاصه نویسی، آن مطالب را تا حد امکان در زندگی روزانه خود به کار ببندیم و برای دیگران هم توضیح دهیم وقتی شما سعی میکنید مطالب یک کتاب را برای همسر یا نزدیکان تان توضیح دهید برای خودتان هم بهتر مفهوم میافتد.
نکته آخر این که همچنان که در مورد تعدد کتابهای خریداری شده گفتم نگران نباشید و با خیال راحت کتاب های غیر مرتبط را به دیگران اهدا کنید، در مورد ماندن مطالب در حافظه هم نگران نباشید. اگر مطلبی از حافظه شما پاک شد حتی اگر کل مطالب یک کتاب باشد باز هم خود را سرزنش نکنید و نسبت به خود قضاوت منفی نداشته باشید اگر موقع خواندن یک کتاب آن را بفهمید، با رسیدن به پایان کتاب شما به انسان جدیدی بدل شده اید. حتی اگر به اندازه یک قدم باشد. این جدید شدن، دیگر به کهنگی بر نمی گردد. این قدم به سوی جلو، دیگر به سمت عقب نخواهد بود حتی اگر جزئیات مطالب کتاب از ذهن شما پاک شود.
در انتها مجدداً تاکید می کنم روح هر کتاب را، مقصود اصلی نویسنده از نگارش یک کتاب را، کشف کنید و با آن ارتباط برقرار کنید. لازم نیست جزئیات را به خاطر بسپارید.